شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۳ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی
کرامتی از حضرت ایت الله سید علی قاضی
مرحوم آیت الله محمد تقی آملی از شاگردان آن بزرگوار می فرماید:من مدت ها می دیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام می نشینند، با خود می گفتم:انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه ای روح مردگان را شاد کند،کارهای لازم تر هم هست که باید به آن پرداخت!این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم حتی به صمیمی ترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدت ها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش می رفتم تا آنکه از نجف اشرف برای مراجعت به ایران عازم شدم و لیکن در مصلحت بودن این سفر تردید داشتم.این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود.

شبی بود می خواستم بخوابم.در آن اتاقی که بودم در تاقچهء پایین پای من کتاب بود،کتابهای علمی و دینی. در آن اتاقی که بودم در تاقچهء پایین پای من کتاب بود،کتاب های علمی و دینی.در وقت خواب طبعا پای من به سوی کتاب ها کشیده می شد،با خود گفتم:برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد چون کتاب ها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته و این هتک حرمت کتاب نیست.بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک نیست و خوابیدم.صبح که به محضر استاد مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم فرمود:«علیکم سلام!صلاح نیست شما به ایران بروید و چا دراز کردن به سوی کتابها هم هتک احترام است.»بی اختیار هول زده گفتم:آقا!شما از کجا فهمیده اید؟فرمود:«از وادی السلام فهمیده ام»
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.